فدرالیسم به معنی اتحاد،قرارداد یا توافق و پیمان است، لیبرالیسم یک اصل سیاسی است که در آن گروهی از واحدها (ایالات، استانها، کشورها و…) با یکدیگر متعهد شدهاند و به نمایندگی از آنها یک حکومت مرکزی وجود دارد. اصطلاح فدرالیسم همچنین برای توصیف یک سیستم حکومتی به کار میرود که در آن حق حاکمیت، مطابق قانون اساسی بین یک قدرت حکومت مرکزی و واحدهای سیاسی تشکیل دهندهٔ آن (مانند ایالتها یا استانها) تقسیم شدهاست. فدرالیسم، نظامی بر مبنای قواعد دموکراسی و نهادها و سازمانهایی است که در آنها قدرت ادارهٔ کشور، بین حکومتهای ملی و ایالتی یا استانی تقسیم شدهاست و آنچه که اغلب فدراسیون نامیده میشود را ایجاد میکند و طرفدارانِ آن «فدرالیست» نامیده میشوند. از این رو، همکاری و اتحاد گروهها و واحدهای گوناگون در راستای تشکیل واحدهای بزرگتر برای تأمین اهداف مشترک را «فدرالیسم» گویند. فدرالیسم در شکل کلاسیک آن نوعی تمرکزگرایی سیاسی محسوب میشود که از بهم پیوستن واحدها یا کشورهای مجزا و مستقل برای تشکیل یک واحد سیاسی یا کشور جدید است.
روسیار، ارائه دهنده کاملترین خدمات بدون واسطه در روسیه
تلفن مشاوره رایگان 28428987-021
کشورهای دارای ساختار فدرال یا با اتحاد میان دولتها یا واحدهای مستقل (چون آلمان یا ایالات متحد آمریکا) یا طی قدرتسپاری و دگرگونی یک کشور دارای حکومت یکپارچه (بلژیک، روسیه)، که بعضی از آنها پس از جنگ یا فروپاشی اتفاق افتاده (چون اتیوپی، جزایر قمر، اریتره، سودان، نیجریه و عراق) به این صورت شکل گرفتهاند. بالا بردن سطح حقوق ایالتها الزاماً فدرالیسم محسوب نمیشود. بر اساس پیشنهاد برخی، سیستم حکومتی فدرالِ پیوسته، برای جلب رضایت ایالتها، ایلها و اقلیتهای استقلالطلب جهت پایداری و جلوگیری از تجزیه عرضه گردیدهاست.در برخی موارد، به اعضای فدراسیون حق انصراف داده می شود، اگرچه قانون اساسی مکتوب لزوماً با واقعیت قانون اساسی مطابقت ندارد. “اعلامیه اصول” مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ۲۴ اکتبر ۱۹۷۰ تا حد زیادی حق جدایی را در چارچوب حق تعیین سرنوشت مردم منتفی می کند.
پیشینه فدرالیسم
فدرالیسم به شیوه سازماندهی داخلی یک دولت اشاره دارد.به هر روی، دانشمندان سیاسی آن را به یک معنای بسیار وسیع تر استفاده میکنند، و در عوض به یک «مفهوم پلورالیستی چندلایه ای حیات اجتماعی و سیاسی» اشاره میکنند.
اولین شکلهای فدرالیسم در ادوار باستان، به صورت همپیمانیهایی بین دولتها به وقوع پیوست. برخی نمونهها از قرون هفتم تا دوم پیش از میلاد اتحادیه آمفیکتونیک، اتحاد ایتولی، اتحادیه پلوپونزی، و اتحادیه دلوس بودند. اتحادیه اخائیه از نیاکان اولیه فدرالیسم در یونان هلنی بود. بر خلاف دولت شهرهای یونانی یونان کلاسیک، که هر کدام شان بر حفظ استقلال کامل خود اصرار داشتند، تغییر شرایط در دوره هلنی بسیاری از دولت شهرها را به پیوستن به یکدیگر حتی به قیمت از دست رفتن بخشی از حاکمیت شان سوق داد. اتحادیههای متعاقب دولتها شامل کنفدراسیون کهن سوئیس اول و دوم (۱۲۹۱–۱۷۹۸ و ۱۸۱۵), جمهوری هلند (۱۵۷۹–۱۷۹۵), کنفدراسیون آلمان (۱۸۱۵), اتحادیه اول آمریکا موسوم به کنفدراسیون (۱۷۸۱), و اتحادیه دوم آمریکا تشکیل شده به عنوان ایالات متحده آمریکا (۱۷۸۹–۱۸۶۵) هستند.
انواع فدرالیسم
- فدرالیسم یگانه، به عنوان مثال اتریش
- فدرالیسم دوگانه، به عنوان مثال ایالات متحده؛ تفکیک مستقل حوزه صلاحیت ها بین ایالتهای عضو و دولت فدرال (مرکزی). دولت کنفدرال مبتنی بر اصل رقابت است.
- فدرالیسم مشارکتی، به عنوان مثال آلمان یا سوئیس؛ همکاری و روابط قدرت درهم تنیده بین استانهای عضو و دولت فدرال با هدف بهبود کارایی حکومت
- فدرالیسم رقابتی، به عنوان مثال ایالات متحده آمریکا
- فدرالیسم متقارن، به عنوان مثال آلمان یا سوئیس. اگر استانهای تشکیل دهنده یک کشور فدرال همگی از حقوق یکسانی برخوردار باشند، به این شکل «فدرالیسم متقارن» می گویند.
- فدرالیسم نامتقارن، به عنوان مثال اسپانیا. بین استانهای عضو از نظر حقوق و تعهدات تفاوت هایی وجود دارد.
- فدرالیسم پایدار (آزاد): جوامع مستقل به میل خود به یکدیگر می پیوندند تا کاری را که به تنهایی نمی توانند انجام دهند، انجام دهند.
- فدرالیسم قبیله ای: رویارویی انجمنی/تجزیه ای قدرت های سیاسی محلی و منطقه ای با کاهش اقتدار ملی، به عنوان مثال آلپن لند و اتحادیه آلپ به عنوان اصطلاحاتی از بحث های مختلف در مورد سازماندهی مجدد سرزمین جنوب آلمان که از اواخر قرن ۱۸ ادامه داشته است.
فدرالسازی
فدرالیسم مدرن یک نظام سیاسی مبتنی برا قواعد و نهادهای دموکراتیک است که در آن قدرت حکومتگری بین حکومتهای ملی و استانی/ایالتی به اشتراک گذاشته میشود. لفظ فدرالیست باورهای سیاسی متعددی در جهان را بسته به پیشزمینه توصیف میکند. از آنجا که لفظ فدرالیزاسیون یا فدرالسازی هم فرایندهای سیاسی مشخصی را توصیف میکند، استفاده از آن هم به پیش زمینه بستگی دارد.در نظریه سیاسی، دو شکل اصلی فدرالسازی شناخته شدهاند:
1.فدرالسازی تجمیعی،یا تجمعی: که به فرایندهای گوناگونی نظیر اینها اطلاق میشود تجمیع کردن واحدهای سیاسی غیر فدرال با ایجاد یک فدراسیون جدید، ضمیمه کردن واحدهای غیر فدرال در یک فدراسیون موجود، یا تبدیل یک کنفدراسیون به یک فدراسیون.
2.فدرالسازی قدرتسپارانه، یا غیرتجمعی:تبدیل یک حکومت یکپارچه به یک فدراسیون.
کارکردها یا فواید فدرالیسم
- سیستم سیاسی طبقاتی یا لایه ی (خودگردانی سیاسی و اجتماعی؛ گردانندگی خودگردانی)
- احیا کردن مشارکت دموکراتیک (مردمی)، همچنین از طریق تسهیل مشارکت سیاسی «در محل» توزیع تصمیم گیری سیاسی در سطوح مختلف بر اساس اصل تابعیت
- منتهی شدن تصمیم گیری سیاسی به «سطح معیارهای انسانی»
- کسب تخصص و انعطاف پذیری
- کسب تجربیات سیاسی در “زمینه های تجربی محدود” (یاد گرفتن از طریق انجام دادن) با ریسک کمتر
- ارتقای “رقابت فدرال” از طریق امکان مقایسه منطقه ای
- جلوگیری از تمرکز قدرت از طریق تفکیک قوای فدرال
- آموزش و تربیت کارکنان جوان سیاسی در سطح منطقه ای
سیاست مالی کشور فدرال
در ابتدا، بسیاری از دانشمندان علوم سیاسی تصور می کردند که تعیین سیاست مالی در سطح استانی (محلی) منطقی است، زیرا سیاستمداران محلی ارتباط نزدیک تری با شهروندان خواهند داشت و می توانند بیشتر بر اساس نیازهای خاص آنها عمل کنند. از سوی دیگر، دولت های محلی تمایل دارند که نیازهای کل کشور را نادیده بگیرند و در برخی موارد سهم قابل توجهی در بدهی ملی دارند. آنها علاقه کمتری به کاهش بدهی دارند زیرا این امر بر دولت مرکزی منعکس می شود. با این حال، روش هایی نیز وجود دارد که یک دولت مرکزی می تواند از آنها برای جلوگیری از این اتفاق استفاده کند، به عنوان مثال محدودیت سقف بدهی برای دولت های تابعه استانی.
اختیارات بین دولت فدرال و استانها
1. براساس موضوع:
مسئولیت های کشوری بین دولت فدرال و استانها بر اساس معیارهای مرتبط با محتوا توزیع می شود: به عنوان مثال، دولت فدرال مسئول امنیت خارجی, سیاست خارجی و مالی است، در حالی که استانها مسئول آموزش و امنیت داخلی (پلیس) هستند.
2. براساس عملکرد:
مسئولیتهای بین دولت فدرال و هر استان بر اساس نوع خدماتی که باید ارائه شود توزیع می شود: دولت فدرال به عنوان مثال قوانین در سطح کشوری را توسعه می دهد و دولتهای استانی آنها را اجرا می کنند.
فدرالیسم در اروپا
چندین نظام فدرال در اروپا وجود دارند از قبیل؛ سوئیس، اتریش، آلمان، بلژیک، بوسنی و هرزگوین و خود اتحادیه اروپا. آلمان و اتحادیهٔ اروپا تنها مثالهایی در جهان هستند که اعضای مجلسهای اعیان دولت مرکزی آنها نه انتخاب شده و نه منصوب شدهاند بلکه به جای آن از نمایندههای دولتهای اجزای تشکیل دهندهشان تشکیل شدهاند. فدرالیسم در آلمان تنها در زمان نازیسم لغو شد (۱۹۳۳–۱۹۴۵) و در آلمان شرقی در بیشترین زمان وجودش یعنی در سالهای ۱۹۵۲ تا ۱۹۹۰ زمینهٔ حضور نیافت. آدولف هیتلر، فدرالیسم را به عنوان یک مانع بر سر راه اهداف خویش میدید. همانطوریکه در نبرد من، چنین نوشت: حزب نازی یا سوسیالیسم ملی باید مدعی تحمیل کردن اصول خود به کل ملت ژرمن باشد، صرف نظر از این که از قدیم تا به حال محدودهٔ دولتهای فدرال چه بودهاست؛ بنابراین ایدهٔ یک دولت قوی و متمرکز کارکردهای منفی در سیاست آلمان دارد، اگرچه قبلاً تا سال ۱۹۱۹ یا ۱۹۳۳ بسیاری از لیبرالها و دموکراتهای سوسیالیسم، طرفدار تمرکز گرایی بودند.از آغاز در بریتانیا یک فدراسیون استعمارگر به عنوان روشی برای حل مشکل خودمختاریطلبی در ایرلند، در نظر گرفته شدهاست و فدرالیسم برای مشکل ایرلند پیشنهاد شدهاست.
فدرالیسم روسی
تجزیه اتحاد شوروی با دغدغه ناشی از هراس تکرار سناریوی فروپاشی اتحاد شوروی برای رهبران جدید فدراسیون روسیه, همراه بوده است. در نخستین سال های پس از استقلال روسیه, رهبران جمهوری های خودمختار و استان ها, با استفاده از ضعف قدرت مرکزی, تقاضاهای استقلال طلبانه خود را افزایش دادند. یلتسین در دوران اتحاد شوروی با رهبران مناطق ائتلافی گسترده ایجاد کرده بود, که پس از فروپاشی هم ادامه یافت. تفاوت سطح توسعه, ظرفیت ها و توانایی های هر یک از مناطق, سبب تشدید دشواری شرایط پس از فروپاشی شد. سیاست های اقتصادی افراط گرایانه برای انتقال به نظام اقتصاد بازاری, بر وخامت اوضاع افزود. در دوره یلتسین جمهوری های خودمختار توانستند نهادهای تقنینی, اجرایی و قضایی خود را حفظ کنند. ولی با به قدرت رسیدن ولادیمیر پوتین, دگرگونی در نظام فدراتیو روسیه با سرعت و شدت گسترش یافت. تهدیدهای امنیتی به ویژه در مناطق مسلمان نشین, زمینه را برای تمرکزگرایی جدید پوتین و عبور او از موازین فدرالیسم هموار ساخت. در این مقاله تحول در نظام فدرال روسیه پس از فروپاشی اتحاد شوروی, با تمرکز بر تفاوت های دوره یلتسین و پوتین مورد بررسی قرار می گیرد. هدف از انجام این پژوهش روشن کردن روند های تداوم و تغییر در نظام فدرال روسیه است. مفروض اصلی این نوشتار این است که در پی نابودی نظام کمونیستی و با سپری شدن دوره زمامداری یلتسین, پوتین روند تمرکزگرایی و عبور از استانداردهای نظام فدرال در روسیه را تقویت کرده است.
واحدهای فدرال در روسیه
به اعضای تشکیلدهندهٔ فدراسیون روسیه گفته میشود. در سال ۱۹۹۳ میلادی و در زمانی که قانون اساسی روسیه رسمی شد، ۸۹ واحد فدرال در تقسیمات کشوری روسیه به رسمیت شناختهشد. اما تا سال ۲۰۰۸ برخی از این واحدها در همدیگر ادغام شدند و در نتیجه تعداد آنها در سال ۲۰۰۸ میلادی به ۸۳ واحد تبدیل شد.با الحاق جمهوری کریمه و شهر فدرال سواستوپل در مارس ۲۰۱۴ میلادی و جمهوری خلق دونتسک، جمهوری خلق لوهانسک، استان خرسون و استان زاپوریژیا در سال ۲۰۲۰ از خاک اوکراین به فدراسیون روسیه، تعداد واحدهای فدراسیون روسیه به ۸۹ عدد افزایش یافته که البته از لحاظ بینالمللی به رسمیت شناخته نشدهاند.هر کدام از این واحدهای فدرال، در شورای فدرال روسیه (مجلس اعلای روسیه) دو نماینده دارند، اما از لحاظ درجه استقلال با هم متفاوت هستند.طبق قانون اساسی روسیه، ویژگیها و نحوه اداره این واحدها به شش گونه تقسیمبندی شدهاست. جمهوریها، استانها، سرزمینها، اوکروگها، شهرهای فدرالی و استان خودگردان یهودی.
جهت کسب اطلاعات بیشتر با مشاوران تخصصیِ روسیار تماس حاصل نمایید 28428987-021
روسیار، متخصصِ روسیه